etehadاتحاد
دنبال کردن
💬377 view and 5 like

حماسه ی دشتهای آفریقا

حماسه_دشت_های_آفریقا

مادر_و_فرزند

اتحاد_گله

دفاع_مادرانه

شجاعت_در_طبیعت

دشت_های_آفریقا

نبرد_با_شیرها

پیروزی_عشق_و_اتحاد .

غروب خورشید، دشتهای طلایی آفریقا را در سکوت فرو برده بود. گاومیش ماده ای به نام «زامبا» با چشمانی بیدار، مراقب بچه اش بود که تازه اولین قدمهای لرزانش را برمی داشت. ناگهان، از پشت بوته های خشک، دو شیر نر با نگاهی درنده ظاهر شدند. هدفشان واضح بود: بچه ی ضعیف که از مادرش چند قدم فاصله گرفته بود. زامبا در یک آن خود را بین شیرها و فرزندش قرار داد. شاخهای سنگینش را پایین گرفت و با خروشی که از اعماق وجودش میجوشید، به سمت مهاجمان حمله کرد. شیرها که انتظار چنین مقاومتی را نداشتند، لحظه ای به عقب پریدند، اما دوباره با تاکتیکی حساب شده از دو سو حمله کردند. یکی از شیرها با پنجه هایی کشنده به سوی بچه جهید، اما زامبا با گردنی پیچخورده، ضربهای کوبنده به پهنه ی بدنش وارد کرد. خون از پهلوی شیر جاری شد، اما این پایان نبود... در همین گیرودار، گله ی گاومیشها که در فاصله ی چندصد متری مشغول چرا بودند، متوجه نبرد نابرابر شدند. نرهای قوی هیکل گله با شنیدن فریادهای زامبا، سرها را بالا کشیدند. رهبر گله، گاومیشی عظیم الجثه به نام «کومبا»، با شاخی که مانند سپر بلندی در آسمان بود، اولین کسی بود که به سوی صحنه ی نبرد شتافت. بقیه ی گله نیز مانند موجی خروشان به دنبال او حرکت کردند. زمین زیر پای گاومیشها لرزید. شیرها که حالا با دهها گاومیش خشمگین روبه رو شده بودند، دریافتند که شانسی ندارند. با دمهای جمعشده و غرّشی از خشم و ترس، به سرعت به سوی بوته زارها گریختند. گاومیشها تا دوردستها آنها را دنبال کردند و با فریادهای پیروزمندانه شان، آرامش را به دشت بازگرداندند. زامبا که نفس نفس میزد، نزد بچه اش بازگشت و با ملایمت پوزهاش را به بدن لرزان او مالید. گله دور آنها حلقه زد؛ گویی با این حرکت میگفتند: «هیچکس تنها نیست.» آفتاب آخرین شعاع هایش را بر پشت گاومیشها انداخت و دشت بار دیگر در صلح فرو رفت. حماسه ی امروز، یادآوری همیشگی بود از اینکه در قلب طبیعت، حتی در میان دندانهای خونین آرامش حاکم شد
×
آیا این پست حذف شود ؟ حذف